۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

اغتشاشیدم به هر چیزی که حق تفکر و "چرا" گفتن رو از من بگیره! حالا هر کس که میخواد باشه، هر مسلکی که باشه

من ذاتن انسان فضولی هستم  همش دوست دارم سوال کنم چرا این اینطوریه ،چرا اونطوریه،چرا باید این کارو بکنم، چرا نباید این کارو بکنم، از بچگیمم هم همین بودم همش سوال میکردم، همش فضولی میکردم، تو هر سوراخی انگشت میکردم،دنبال این بودم که تجربه عملی کسب کنم.
خدا رحمت کنه بابام  تو سرم نمیزد بگه بچه جون مگه فضولی آخه به تو چه که اینقدر سوال میپرسی، بجاش منو تشویق میکرد که بابا جون سوال کن بپرس، تا اونجایی هم که بلد بود سوادش قد میداد جواب منو میداد منم همش سوالهام بیشتر میشد و با اون تفکر بزرگ شدم که باید پرسید،سوال کرد، چرا گفت، مثل گوسفند نبود که هر چی میگن قبول کرد و از پدرم ممنونم که منو مثل یه حیوان تربیت نکرد که فقط بخورم، بخوابم ، بُکنم و سر و صدا کنم.

حالا که بزرگ تر  شدیم همه چی بر عکس شده  سوالهامون بیشتر شد، فکرمون بزرگتر شد، نیازهامون بیشتر شد "چرا" هامون بیشتر شده و کسی هم نیست که جوابمون رو بده، جرات پرسش نداریم، حرف بزیم مرتد میشیم میبرمون هلوف دونی چهار تا انگ هم بارمون میکن و یه فس کتک سیر هم میزنن بهمون و اگر همت داشته باشن  یه حالی هم به هولمون میدن که دیگه به قول خودشون غلط زیادی نکنیم.
آخه دهانمون  نباید باز بشه، نباید سوال کنیم، نباید بپرسیم:
چرا خدای شما اینطوری گفته؟
چرا خدای شما گفته زن رو باید زد؟
چرا خدای شما گفته کافر(سکولار) رو باید کشت؟
چرا خدای شما اینقدر متناقض حرف زده تو اون قرآن کذایی؟
چرا خدای شما  گفته مردها حق بیشتری از زنها دارن؟
چرا خدای شما عدالت نداره؟ چرا خدا اینقدر عقده ایه و چوب تو پاچم کنه  که دوست نداشتم به یه زبون دیگه نماز بخونم و اراجبفی سر هم کنم که حتی معنیشو نمیدونم ؟
چرا من باید به زور ازش تشکر کنم و اینقدر منت رو سرم باشه ؟ خب تو غلط کردی منو بوجود آوردی مگه من به خواست خودم به دنیا امدم، تو منو زوری آودر بعدش میخوای من زوری اطاعات کنم مگه دیونه ای تو؟  اگر اینطوریه برا چی به من عقل دادی و به گوسفنده عقل ندادی؟
آخه کدوم عقل سالمی میتونه اینهمه تناقض رو ببینه و بازم خودش بزنه به خریت که خدای شماخوبه ؟
پس حقوق بشر چی میشه؟ دموکراسی چی میشه؟ عدالت چی میشه؟ برابری چیه؟

تو بهترین نعمت منو که تفکر منه میخوای بگیری و من زیر بارش نمیرم و بر علیه هر شخص و خداش می ایستم و نمیگذارم عقلم رو بگیرن حتی اگر به قیمت جونم تموم بشه.
چون اگر  عقل و تفکر منو بگیرن من با اون گوسفنده هیچ فرقی نمیکنم و نمیخوام گوسفند باشم.
پس شورش میکنم علیه  اون کسی که بخواد فکر منو بدوزده و اغتشاش میکنم علیه او و خداش، هر کسی که میخواد باشه هر دینی که میخواد باشه فرقی نمیکنه.
اغتشاشیدم به....


0 نظرات:

ارسال یک نظر