۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

این هم عکس خانم لورا در کارتون جزیره ناشناخته (سرندپیتی و کونا)

کارتون جزیره ی ناشناخته (سرنتی پیتی) رو یادتون هست؟ همیشه این خانم لورا فقط اسمش بود و خودش نبود.
بیخود نبود این پسره کونا سر و تهش رو میزدن میرفت پیش خانم لورا یه نونی تو روغنش میافتاده!!
 اون موقع من نمیدونستم سانسور چیه تو دوران کودکی پیش خودم فکر میکرم این خانم لورا که هیچ وقت نمیبینمش حتمن یه چیز خیلی خارق العاده هست مثل مامان چوبین حالا نگو این بیشرف ها اون موقع کارتن هارو سانسور میکردن  اون زمان دیگه اینتر نت و ماهواره هم نبود حقیقت رو بفهمیم. الان وقتی فکر میکنم میبینم عجب نامرد بودن این ها خدا نگذره ازتون که با احساستم بازی کردید...!
 

۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

آخوند چینی هم به بازار آمد..چینگ چونگ الله !



از جمله قابلیتهای آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد :

1 - خواندن تمام روضه ها از قبیل حضرت اباالفضل ، حضرت رقیه و ... به زبانهای فارسی ، انگلیسی ، ترکی ، مشهدی ، انگلیسی ، چینی ، آلمانی ، فرانسوی و ایتالیایی .

2 - خواندن قرآن با پانزده روایت . (شرمنده جناب حافظ هم هستیم )

3 - سخنرانی در همه موضوعات با کیفیتMP3 128 کیلو بایت بر ثانیه .

4 - صدای بالا با قدرت 10400 وات PMPO ( دیگر نیازی به اکو و آمپلی فایر نیست ).

5 - خواندن انواع صیغه به صورت SMS .

6 - بلوتوث دار

7 - دارای پورت USB جهت انتقال انواع فایلهای صوتی و خواندن روضه های سفارشی .

8 - دارای سیستم Wi-Fi ( کاملا به روز Update شده )

9 - عمامه فسفری ( شبها می درخشد )

و بسیاری قابلیتهای دیگر .

.............

و از همه مهمتر با قیمت باور نکردنی 500 تومان برای یکساعت . مجالس خود را به چینگ چونگ الله بسپارید

آفرینش انسان!

خدا خر را آفرید و به اوگفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: خداوندا!من می خواهم خر باشم، اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد         خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود. سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا!سی سال زندگی عمری طولانی است.کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد...       خدا میمون را آفرید و به او گفت: و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود. میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم.و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.   و .... ... .. .     سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی.تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر خواهی کرد. انسان گفت:سرورم!گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی سالی که خر نخواست ، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد... و .... ... .. .   از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!!!       پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد و       پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!! و   وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

تخیل و توهم آن خرفت جماران

در رساله آن جنایتکار بزرگ نوشته شده:

اگر مرد در اثر حادثه ای با عمه و خاله اش زنا کند.مثلا شب در اطاقی در طبقه بالا خوابیده ودرست زیر همان اطاق در طبقه پایین عمه یا خاله اش خوابیده و زلزله اتفاق افتاد که بر اثر ان زلزله حائل بین دو طبقه از بین رفت و او از بالا روی عمه و خاله اش فرود امد و اتفاقی ذکرش(الت تناسلی مرد)در فرج(الت تناسلی زن) عمه یا خاله اش دخول کرده.لازم نیست خود داری کند و می تواند کارش را تمام کند و بعد هم با دختر او مزاوجت نماید!!! 


۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

پس کی یه روز خوب میاد...؟!

پختم از گرما، کاش مقنعه سرم نبود
عب نداره،‌ یه روز خوب می‌یاد!

راننده تاکسیا چرا اینجوری می‌کنن؟ مگه ارث باباشون تو جیب منه؟
غصه‌ی این چیزا رو نخور، یه روز خوب می‌یاد!

با باتوم زدن پشت گلنوش این‌ هوا باد کرده
بذا بزنن، اینا رفتنی‌ان، یه روز خوب می‌ياد!

دیروز دختره رو گرفته بودن. داد می‌زد مگه قتل کردم؟
بذا انقد بگیرن و ببندن که خسته شن. یه روز خوب می‌یاد!

نمیرن اینا تو زندان؟
بذار بمیرین، یه روز خوب می‌ياد!

خوردم زمین زانوی شلوارم پاره شد
فدای سرت، یه روز خوب می‌ياد!
پس کی یه روز خوب میاد...؟!