۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

باور کنید اسلام به خطر میفتاد/ اگر بازی مساوی میشد / خامنه ای قول داده بازی بعدی پرسپولیسی ها میبرن

صحنه را دیدم کلی کیف حلال کردم نمیشد که این قرمزها همش ببرن. نظر بنده هم به نظر آقای کریمی کمک دارور بازی بیشتر نزدیکه و گل 100% افسایده حتی اگر همه کارشناسان داوری هم بگویند آفساید نیست اما نظر کریمی صحیح است.بی دلیل اردو کشی خیبانی بر علیه تیم داوری راه نیندازید اینها به شدت محکوم است و هرکس تلف بشود در زیر دست و پا خونش پای شماست.و در آخر بنده علیل هستم بگذارید دلم خوش باشد(آُواَ آُواَ آُواَ گریه حضار) من جان ناقبلم را برای این استقلالیهای عزیز میدم...انا اعتنا کل کوثر...

تنها آخوند خوب آخوند مرده است/آیا اصولا آخوند خوب وجود دارد؟


 جنبش اصلاح طلبي ايران مشروعيت خود را فقط و فقط از پشتيباني مردم کسب مينمايد و طلب هر گونه مشروعيت حتي از ناحيه روحانيت بظاهر آزاديخواه و پيشرو و روشنفکر خيانت در حق جنبش اصلاح طلبي است.
·         ملت ايران طي ربع قرن گذشته تجربه تلخ دوران سيصد ساله قرون وسطي اروپا را گذرانده و قابليت کامل جهت دارا بودن يک حکومت خردگرا غير ديني را پيدا نموده است.
·         مردم و جنبش اصلاح طلبي بايد يک بار و براي هميشه تکليف خود را با روحانيت و روحانيون و آخوندبازي مشخص نمايد.
·         هر گونه همراهي روحانيت با جنبش اصلاح طلبي ميبايست خارج از سلک، لباس و ظاهر روحانيت باشد.
·         مرحله نخست براي نجات اين سرزمين از اعتقادات و خرافات هزار و چند صد ساله مذهبي، نابودي فرقه روحانيت است.






تاريخ پر فراز و نشيب سرزمين ايران بويژه سيصد سال گذشته مملو از اشتباهات، خطاها و خيانت گروهها و صنفهاي مختلف روحانيون در برهه ها و لحظات بحراني و سرنوشت ساز بوده است. جماعت روحاني يا قبيله آخوندها با بهره گيري از امتيازات مذهبي، نژادي و صنفي خاص خود همواره با برخورداري و سؤ استفاده از موقعيتهاي خاص و در جهت کسب منافع فردي، گروهي و طبقاتي خود کوشيده و در اين راه از قرباني کردن آرمانها، آرزوها، انديشه و انديشمندان و حتي نفوس انساني اين سرزمين ابائي نداشته اند. با بهره گيري و قرار گرفتن در حاشيه امن قدرت، ضمن ثناگوئي و دعاگوئي قدرت حاکم بعنوان سايه خدا، به سرگرم کردن مردم به مسائل عبادي و اخروي و نه مسائل مهم و با اهميت زندگي سياسي و اجتماعي روزمره و با ترويج روحيه قضا و قدري و تسليم در برابر مشيت الهي و قدرت حاکم و روحيه استبدادپذيري مشغول بوده است. وظيفه اصلي آنها فريب مردم و پول گرفتن از آنها تحت عنوان انواع صدقات، نذريات و خمس و زکات و فروش بهشت با شفاعت و بخشش گناهان با گريه بر حسين و بطور کلي آرام کردن خلق خدا يا توده مردم و انحراف فکر و توان آنها در جهت مقابله با ستم حکام همراه با توجيه شرعي نمودن عملکرد و رفتار قدرتمندان حاکم بوده است.
روحانيت به سبب اينکه همواره خود را نماينده مذهب و دين و حامل آنها معرفي نموده مورد احترام توده مردم قرار گرفته است. اين احترام ناشي از عدم رشد فکري کافي مردم و ترس ناشي از عذاب اخروي، نگراني از تکفير شدن توسط روحانيون و بدنبال آن طرد شدن از جامعه و به خطر افتادن منافع مادي بوده است. همين احترام باعث شده است که توده مردم بخشي از درآمد خود را که گاهي به سختي تامين شده با ملاحظه کاري يا ترس و حتي با ميل و رغبت بعنوان آنچه که به امورات و اعتقادات مذهبي مربوط ميشود به حساب اين صنف واريز نمايد. کفاره نماز و روزه و گناهان و ديه و پول خون و خمس و زکات و سهم امام و ثلث و وصيت و دهها فرم ديگر براي چاپيدن و سرکيسه نمودن توده ابداع شده است. جايگاه و احترام معنوي مذهبي روحانيت در ميان توده مردم بطوريکه حرف آنها هميشه مورد اطاعت مردم بوده است و استقلال نسبي مالي آنها از حکومت وقت و مبتني بودن آن بر کمکهاي مردمي باعث تقويت موضع آنان در برابر قدرت حاکم شده است به نحوي که بعضي مواقع قدرت و حکومت ناگزير از تعامل با اين قشر بوده و گاهي روحانيت و قدرت در جهت کسب منافع دو طرفه با يکديگر همزيستي داشته اند. علاوه بر اين قدرت حاکم بعلت تاثير قداست روحانيون و آخوندها در ميان مردم همواره از در گير شدن مستقيم با آنها اجتناب کرده و ترجيح داده اند که براي رسيدن به اهداف خود به چانه زني با آنها بپردازند.
موجودي بنام آخوند ادعا ميکند که لباس پيامبر اسلام را ميپوشد. ادعاي چرندي ميباشد زيرا طبق روايات منقول از همين آخوندها لباس پيامبر مانند لباس مردم عادي و عرب زبان همزمان خود بوده است و هيچ گفته و حديثي نيست که نشان دهد که پيامبر لباس مخصوص و متفاوت ميپوشيده است و بر عکس گفته ميشود که پيامبر از لحاظ لباس در ميان ياران خود قابل تشخيص نبود يعني از لحاظ ظاهري با مردم عرب زمان خود تفاوتي نداشت. (علاوه بر اين اگر مثلا پيامبر در ميان بوميان امريکاي جنوبي ظهور ميگرديد آيا اين جماعت براي اقتدا به وي بايد با شورت پوست ببر و نيزه در اين مملکت در ميان مردم ميگشتند). اين ادعا بتدريج براي آخوند کسب احترام و تقدس نموده و توده که وقت و حوصله براي مطالعه و کسب و فراگيري دانش نداشته و ترجيح ميدهند ديگران اينکار را انجام دهند براي جبران اين عقب ماندگي و فرود شخصيتي به اين جماعت اعتماد کرده و حتي پناه ميبرند و تمام کاستي ها و معايب شخصيتي خود را با نزديکي به آنها فراموش ميکنند. علاوه بر اين تاريخ و جامعه ما بسيار قهرمان پرور و شخص پرست بوده و هست و دوست داشته افرادي مطرح شوند و نام آنها پر آوازه و شهره عام و خاص شوند و براي جامعه با بافت مذهبي چه بهتر که اين افراد از ميان مردان دين باشند. ظهور و رشد اين افراد بهمراه افرادي که منافع خود را در مجاورت آخوندها بهتر تامين مينمايند باعث مطرح شدن آنها در جامعه و ايجاد حريم امنيتي مقدسي در اطراف آنها گرديده است.
قبيله روحاني يا آخوند هر چه و هر که باشد داراي يکسري خصوصيات مشترک است. فرقي نميکند اين شخص پسر ساده روستائي يا پسر پولدار و زرنگ شهري باشد، از خانواده عادي و يا با فرهنگ و يا با شخصيتي باشد، در قم يا نجف يا مشهد يا مدرسه آقاي مجتهدي بازار تهران و يا مدرسه حقاني درس خوانده باشد، در ده بوده و يا مدتي در کانادا زندگي کرده باشد، مسلمان يا مسيحي يا يهودي باشد، شيعه يا سني باشد، شيخ يا سيد باشد، پير يا جوان، بي ريش يا با دو و نيم متر ريش، با عمامه کوچک يا بزرگ، حجه الاسلام يا ثقه الاسلام يا هر زهرمارُ الاسلام ديگري، بلکه از هر نوعي که باشد داراي اين صفات مشترکي است که مختصر در اين نوشته به آنها پرداخته ميشود.
روحانيت بصورت عمده از ميان قشر جوان ساده و روستائي که متحمل محروميتهاي اجتماعي متعددي بوده سربازگيري مينمايد. دوران تربيت و تحصيل آنها شامل مطالعه زبان عربي و يک سري مطالب و کتب قديمي و فرسوده متعلق به عهد دقيانوس بهمراه حرمت استفاده از عقل و دانش و تفکر و منطق و صرفا بيان و تکرار خذعبلات گذشتگان است. بعد از گذراندن يک دوره فشرده شستشوي مغزي و انباشتن ذهن از انواع مزخرفات و اصطلاحات بي استفاده عربي، کم کم ذهن شخص متصلب شده و در ضمير وي تنها اقوال و سخنان ديني و هر آنچه مرتبط با آن است رسوب ميکند و بعد از مدتي از زبانشان بقول خودشان فقط قال الباقر و قال الصادق تراوش ميکند. معلمين و استادان اين طلبه هاي جوان ضمن فراهم آوردن شرايط سخت زندگي در دوران تحصيل و ارتزاق از طريق شهريه و با ترس از قطع آن که از طرف استاد پرداخت ميشود کم کم فضا و بستر فکري آنها را مطابق خود نموده و آنها را به دنباله روي کورکورانه مجبور نموده بعد از مدتي به يک نسخه کمابيش مشابه تبديل ميشود. علاوه بر اين با حجم بالاي آداب و ادعيه و اذکار روزانه و شبانه و هزاران ورد و دعا ديگر فرصتي براي فکر کردن براي آنها نميگذارند. البته چندان هم بد نيست استادان آب و نان طلبه ها را ميدهند هيچ کاري نيز از آنها نميخواهند جز اينکه روي زمين نشسته مغز خود را از عقل خالي و در اختيار شطح و طامات آنها قرار دهند و کدام جوان تنبل و بيکاره اي از اين کار بدش ميايد. زندگي در شرايط سخت طلبگي و محروميت از بسياري از لذتها و چالشهاي دوران جواني و فضاي خشک و محيط بدون زن باعث بروز و رشد بسياري از مسائل و مشکلات روحي و عقده هاي فکري و جنسي شده و بسياري از اين افراد در اين دوران دچار آسيبهاي رواني گرديده که در آينده بر روي تمام شئون زندگي آنها و اطرافيان آنها اثر ميگذارد. مثلا همجنس بازي يا عمل لواط پديده بسيار متداول و کاملا توجيه پذير شرعي در اين دوران سخت طلبگي است که البته براي اساتيد ارجمند نيز لذت بخش خواهد بود.
 بعد از گذراندن چند سال تحصيل و زندگي در چنين شرايط سختي و در حاليکه قاعدتا خصوصياتي مانند تحمل زندگي دسته جمعي و کار کردن براي هدف مشترک ميبايست تقويت شده باشد وضعيت بوارونه رخ ميدهد. يعني يک آخوند با روحيه بسيار متکبر با سواد حوزوي که توده مردم را عوام کالانعام شمرده و با يک فضاي آکنده از عقده هاي ذهني و فشارها ي دوران تحصيل تحويل جامعه داده ميشود. با اتکا به سواد حوزوي خود را از لحاظ علمي بالاتر از مردم تصور کرده و براي علم و دانش رايج هيچ ارزشي قائل نيست. اين فارغ التحصيل بر حسب محل فعاليت آتي خود و تعداد آخوندهاي موجود در محل از درجه حجه الاسلامي يا هر چيز ديگري شروع ميکند. و يا بر حسب رابطه و موقعيت و هزاران عامل ديگر در جائي مشغول به خدمت به اسلام و مسلمين و ارشاد مردم ميگردد که البته به برکت انقلاب اسلامي و به يمن وجود و رابطه با علما از برپائي نماز جماعت دريک اداره دولتي و گرفتن حق نماز يا حق القدم تا نماينده ولي فقيه در فلان بيغوله مشغول به فعاليت ميشود. اگر فرض نمائيم که انقلاب اسلامي و حکومت آخوندهاي کفتار صفت محقق نشده بود بالاترين مرتبه اين افراد رسيدن به درجه آيت الله عظمائي و شناخته شدن بعنوان مرجع تقليد و متخصص در نجاسات و غسل حيض و نفاس بود که البته در اين حالت نيز از تمکن مالي بسيار بالائي بهره ميبردند.
خصوصيت مشترک ديگر اين جماعت که از ابتداي وارد شدن در اين سلک تا لب گور دست از سر آنها بر نميدارد تکبر و حسادت نسبت به مردم و حتي نسبت به يکديگر است بطوريکه گاه همديگر را به باد فحش و ناسزا و تکفير ميگيرند و در واقع دو آخوند در گليمي نگنجند. جمله معروفي در لايحه دفاعي شيخ فضل الله نوري خائن به مشروطه است که در دفاعيات خود گفته بود:" نه سيد وحيد (بهبهاني) خيلي طرفدار مشروطه بود و نه من مخالف صددرصد". کنايه از اينکه شيخ معدوم صرفا بخاطر حسادت به بهبهاني و طرفداري سيد از مشروطه با آن مخالفت کرد. حسادتي که وي را بکام مرگ کشانيد ولي براي توجيه آن هزار دليل و برهان آورد و حتي فتوي قتل روزنامه نگاران را داد. اين جماعت حتي آرا و نظرات همديگر را نيز قبول ندارند و هيچ دو مرجعي يا آخوندي پيدا نميشوند که حتي در مورد يک مسئله ساده شرعيه نظر همديگر را تاييد کنند. در حاليکه وجودشان گاهي اوقات از نفرت به يکديگر لبريز است ولي در ظاهر چنان از يکديگر تعريف و تمجيد ميکنند که انگار دو برادر همخون هستند.
خصوصيت ديگر و شايد مهمترين خصوصيت اين جماعت که ريشه در آميزه هاي ديني دارد اين است که خود را حق مطلق ميپندارند و حقيقت را نزد خود ميدانند و بس. با اينکار مردم را از رسيدن به حقيقت منع ميکنند. تحقير علم و دستاوردهاي دانش بشري و تاريخ و هر آنچه که تمدن و فرهنگ نام دارد توسط اين جماعت و تنها مهم دانستن و اهميت قائل شدن براي آموزه هاي ديني ناشي از اين تفکر است. اين جماعت رشد و بهبود زندگي بشري از قرنها پيش تا بحال را صرفا در راستاي بهبود جنبه حيواني زندگي بشر دانسته در ابتدا با آن به مخالفت پرداخته ولي بعد خود از آن بسهولت استفاده و آن را توجيه شرعي مينمايند. علم در نزد اين قبيله صرفا علوم ديني و هر آنچه که به دين و مذهب مربوط بوده ميشود. علاوه بر اين تنها روش خود را براي کسب علم و دانش ديني معتبر شناخته و هر گونه مسير ديگري را نفي مينمايند. هر از چند گاهي براي به روز نشان دادن آموزه هاي ديني و فرا زماني بودن آنها و مصداق بخشي عيني، از آيات قراني و روايات چند پهلو و بسيار مبهم و با مهارت کافي در قلب معاني آنها استفاده مينمايند.
خصوصيت ديگر اين است که اين جماعت حق تفسير و تشريح گزاره هاي ديني شامل قرآن و روايات و سيره پيامبر و امامان و مطالب مرتبط با آنها را حق انحصاري خود ميدانند. اين مسئله ناشي از اين است که ابتدا حقيقت را نزد خود فرض کرده و در ميان مردم جايگاهي با احترام و انتقاد ناپذير براي خود پيدا کرده باشند. آخوند با فرا گرفتن زبان عربي که آنرا زبان دين و قرآن ميداند همواره در صحبتها و سخنان خود بجاي بهره گيري از دانش و علوم عقلي و استدلالات منطقي از آيات قرآني و روايات عربي استفاده نموده و مخاطب خود را در جايگاه سکوت قرار ميدهد. اين سکوت ناشي از اين است که آخوند وقتي عربي حرف ميزند و يا سخن ميراند ميگويد اينها حرف من آخوند نيست بلکه حرف خدا و پيغمبر است و به اين ترتيب مخاطب خود را خلع سلاح مينمايد چون هر سخني بعد از اين حرف به معناي مخالفت با حرف خدا و پيامبر تلقي شده و دشمني عوام را به دنبال دارد. آخوند حتي اگر عربي و با لهجه حرف بزند همه تصور ميکنند قران ميخواند. اين جماعت براي بيان مطالب خود از آيات قرآني و روايات ديني که بالقوه داراي معاني متعدد وگاه متفاوت است به بهترين وجه استفاده مي کنند ضمن اينکه حق انحصاري تفسير قرآن و روايات، دست ايشان را در اين مسائل بسيار باز ميگذارد و هر کجا که پاي تفسير لنگيد چند صد هزار روايت وجود داشته و براي هر مقصود و عملي ميتوانند يکي از گوشه کتابها پيدا کنند. (همگان بياد دارند که براي تشويق به شهادت جوانان در دوران جنگ از حديث معروف " من عشقني طلبني و من طلبني وجدني و ...." چقدر استفاده کردند و جوانان اين مرز و بوم بشوق شهادت و عشق به الله به قربانگاه رفتند و بعد از جنگ خودشان گفتند اين حديث سند معتبر ندارد). اين جماعت هيچگاه نگذاشته اند که متن عربي قرآن به زبان ساده و قابل فهم به فارسي ترجمه گردد شايد ميترسند اگر مردم بدانند چه مطالبي در قران وجود دارد ديگر قرآن نخوانده ارزشي براي آن قائل نباشند و گرد دين نگردند. بسياري از ترجمه هاي رايج قرآن بسيار ساده و تحت الفظي و با اغلاط و اشکالات بسيار است و مطالب پيچيده و مبهم آن بصورت سربسته معني شده است. اين امر باعث شده که براحتي با بازي با آيات و الفاظ قرآني حرف خود را تاييد کنند و هر گاه مخاطب آنها اندکي سواد عربي و مطالعات قرآني داشته باشد و بتواند معني ديگري استخراج نمايد براحتي با تفسير قرآن بازي نموده و بکمک روايات و تقسيم بندي و درجه بندي آنها به مقصود خود نائل و يا مقصود ديگران را نفي نمايند. اين جماعت توانائي بسيار بالائي در استفاده ابزاري از متون ديني و توجيه شرعي نمودن بسياري از اعمال و رفتار خود و هر گروه و طبقه اي که به ايشان نفعي برساند يا مقابله با افرادي که منافع آنها را بخطر اندازد را دارند. (شايد بسياري از ما ديده ايم که بزرگترهاي قديمي ما بر حسب عادت قند را ابتدا در استکان چاي فرو برده و سپس آنرا ميخورند. قصه حرام بودن قند حبه در موقع احداث کارخانه توليد کننده آن بعلت باج ندادن صاحب کارخانه به روحانيت وقت و حلال شدن آن بعد از زساندن سهم مناسب به روحانيت وقت و بصورتيکه در داخل استکان چاي فرو برده شود مربوط به اواخر دوره قاجار نمونه بارز اين مسئله است). علاوه بر اين اگر نتوانند از پس استدلالات طرف مقابل برآيند بجاي تسليم در برابر منطق و يا کسب توانائي و استفاده از ابزارهاي علمي سعي بر تکفير و مرتد نمودن مخاطب دارند. تاريخ اين سرزمين موارد بيشماري را بياد مي آورد که آزادمردان و انديشمندان به توسط اين جماعت حکم تکفير و ارتداد و مرگشان صادر و اجرا شده است.
اين جماعت بعد از آنکه عمري را در راه تحصيل علوم ديني و حوزوي گذراندند حاصل و نتيجه زحماتشان را بصورت رساله علميه يا توضيح المسائل منتشر مي کنند. قاعدتا در مقايسه با علوم دانشگاهي که رساله پايان نامه يا تز ميبايست معطوف به صرف تحقيقات بر روي يک موضوع خاص بوده باشد رساله هاي علميه نيز ميتوانسته از چنين وضعيتي در علوم حوزوي برخوردار گردد ولي با نگاه سطحي به اغلب آنها ميبينيم که بيش از ٩٠ درصد مطالب در آنها مشترک و شامل مسائل مربوط به تقليد، بلوغ، نجاسات، مطهرات، وضو، غسل حيض و نفاس، نماز و روزه، خمس و زکات و ارث و مسائل قديمي مالي تجاري است که از ابتداي تاريخ اسلام يکسان بوده و تغييري نکرده است. مابقي نيز بصورت مسائل جاريه يا مستحدثه است که اغلب آنها بصورت سوال مقلدين مرجع مربوطه بوده و ناشي از مطالعه و يا تحقيق انجام شده توسط مرجع در آن زمينه نميباشد. تصور نمائيد تا بحال اين حوزه ها ۵۰٠٠٠ فارغ التحصيل داشته باشد و تنها يک درصد از اينها نخبه و با هوش بوده و هر کدام در رساله تحصيلي خود بر روي يکي از موضوعات اسلامي و يا مشکلات جامعه اسلامي بحث و تجزيه و تحليل علمي و منطقي انجام داده بودند، در اينصورت ۵۰۰ مسئله ديني يا اسلامي پاسخ داده شده بود و يا بصورت علمي مطرح گرديده بود. (البته شايد توقع بيجائي باشد وقتي اصل مطلب بيفايده و مهمل بوده بنابراين هر تحقيق و نتيجه اي که از آن عايد شود نيز بي ارزش و بيفايده خواهد بود. بعلاوه دين و علوم ديني نه تنها توانائي در حل مشکلات جامعه بشري و ايراني نداشته که خود باعث بروز مشکلات متعددي بوده است). در عوض اين جماعت از دين فقط بر روي عبادات و اعمال ظاهري آن تکيه مي کنند و فقط مردم را به حفظ ظاهر متشرع ترغيب مي کنند و بندرت بر روي تقويت و پرورش خصائل نيکو و پسنديده دروني تکيه مينمايند. تمام مسائل يک رساله توضيح المسائل فقط مربوط به رعايت آداب ظاهري دين و مذهب است يعني از ديدگاه آخوند، ظاهر الصلاح بودن اهميت بيشتري نسبت به کسب خصائل نيکو دارد. وقتي هم که راجع به خصوصيات مثبت و اخلاقيات صحبت مي کنند مطالبشان يکسري روايات منقول و بيان گناه و ترساندن از عذاب جهنم است. اگر آخوندي کتاب يا جزوه ديگري علاوه بر رساله اش چاپ کرد عالم و فاضل ميشود هر چند بندرت نوشته اي حاوي مطالب مستدل و آموزه هاي غير منقول از اين جماعت ميتوان يافت. اگر هم از اين جماعت عده اي اهل علم و انديشيدن بوده و يا در قبال وضعيت مردم و جامعه متعهد بوده و خون دلي خورده يا حرکت فرهنگي نموده اند، در واقع آخوند نبوده و از قضاي روزگار در اين سلک وارد شده و نوآوريهاي آنها و خدماتشان نه بخاطر کسب علوم حوزوي بلکه بعلت ممارست و مجالست با نو انديشان و تفکر منطقي و علمي بوده است و تازه همين جماعت توسط هم لباسان خود تحقير و مطرود و مرتد شده اند که مرحوم سيد جمال الدين و تعدادي روحانيون روشنفکر و آزادمرد از زمان مشروطه به بعد نمونه بارزي است.
اين جماعت پس از رسيدن به سطح لازم از مراجعات مردمي و احترام در نظر آنها وضع زندگي مناسبي پيدا نموده و مانند مرفهين زندگي مي کنند. از تمامي امکانات زندگي بهترين استفاده را نموده ولي سعي مي کنند ظاهر خود را بسيار ساده نشان داده و عوام فريبانه عمل مي نمايند. بسياري از اين جماعت از مردم پول دريافت کرده اندکي را به فقرا و مستمندان داده و عمده بقيه را صرف مخارج اندروني خود مي کنند که شامل بهترين لذتهاي خوراکي و جنسي است (صيغه نمودن از دختر هشت ساله تا پيرزن هشتاد ساله). هر وقت هم لذت حرامي را طالب باشند يا لذت بردنشان مستلزم انجام اندکي حرام باشد مانند نوشيدن شراب بلافاصله با استخراج يک آيه يا يک روايت کارشان را توجيه شرعي مي نمايند. اين وضعيت باعث شيوع و رواج انواع فساد در ميان خانواده و فرزندان آنها شده بطوريکه بسياري از آخوندزادگان در دوران سابق به محض تماس با جامعه انديشمند و علمي و محيطهاي دانشگاهي اصولا بي دين مي شدند. اغلب اين جماعت در نواحي روستائي داراي املاک و مستغلات فراوان هستند و اين وضعيت بعد از انقلاب بسيار تشديد شد و فرزندان آنها که به هيچ اصولي اعتقاد ندارند بر کليه شئون اقتصادي اين مملکت چنگ انداخته اند. فضاي دوگانه حاکم بر زندگي آخوندها باعث رشد و تسلط روحيه ريا و زهدفروشي و عوامفريبي و گسترش آن بر تمامي جنبه هاي زندگي اين جماعت و افراد تابع و حول آنها ميگردد.
خصوصيت بسيار مهم ديگر اين صنف قابليت استفاده از آنها توسط سرويسها و عوامل خارجي است هر چند بنظر نگارنده اصولا آخوند سرسپرده دولت فخيمه بريتانيا است ولي در اين زمينه آخوندها به مهرهاي بي جيره و مواجب بسيار مطمئني تبديل شده اند. دلبستگي و ارتباط خاص محافل و هسته هاي روحانيت به دولت فخيمه ملکه برکسي پوشيده نيست و بنظر ميرسد ارشاد و مصاحبت با لندن نشينان از علائق خاص بزرگان روحانيت است. همگان رفتن فلان آيت الله به لندن براي درمان آب ريزش چشم در سن هشتاد سالگي، رفت و آمد ساليانه مصباح يزدي به انگليس، بستري شدن آيت الله مهدوي کني در بيمارستان لردهاي لندن (مخصوص اعضاي فراماسونري) و چک آپ يا معالجه ساليانه بعضي آقايان را در لندن و يا منچستر بياد دارند. روحانيت با سابقه ترين و قابل اعتمادترين انگلوفيلهاي تاريخ ايران بوده است و دولت بريتانياي کبير بشدت در ميان تشکيلات روحانيت نفوذ کرده و داراي عناصر و مهره هاي آماده بخدمت است. البته اين به معني اين نيست که آخوند جاسوس است بلکه ضعفهاي شخصيتي روحانيون و سيستم تشکيلاتي روحانيت به نحوي بوده که عوامل بريتانيا بسهولت در آن نفوذ کرده و عوامل خود را در آن رشد داده و تا مراتب بالا صعود کرده اند. نقش دولت ملکه در تشکيل فرقه هاي گوناگون اسلامي در قرن نوزدهم، تثبيت حوزه هاي علميه و تغيير جفرافياي سياسي منطقه خاورميانه تحت سيطره امپراطوري عثماني کاملا مشهود است. حتي در مهمترين حادثه سده گذشته که فرايند دموکراسي را در ايران ناکام نمود يعني کودتاي ٢٨ مرداد که همگان امريکا را مسئول اصلي آن مي دانند نقش عوامل انگليس و بخصوص مهره هاي روحانيت غير قابل انکار است. اين گروه مهمترين و سهل الوصولترين سرپل براي انجام عمليات استعماري توسط بريتانيا در ايران طي سده گذشته و توسط سرويسهاي اطلاعاتي اسرائيل (محفل حقاني) بعد از انقلاب بوده است و لذا مهمترين وظيفه جنبش مردمسالارانه معاصر معرفي و حذف اين عناصر مرتجع ميباشد.
بطور کلي و خلاصه اين جماعت از بدو پيدايش آنها در سيصد سال گذشته و ايجاد حوزه هاي علميه هيچگاه باعث هيچ گونه تحول مثبت و يا پيشرفت و يا خدمتي نبوده اند.  هيچکدام از مسائل و مشکلات کشور ما بکمک تدبير يک آخوند يا يک روحاني حل نشده که برعکس بر شدت و پيچيدگي مشکلات موجود افزوده و يا مشکلات بيشتري را باعث شده اند. هيچ مشکل علمي يا معرفت شناسانه اي را حل نکرده اند که اتفاقا مشکلات فکري ما را بيشتر نموده اند. هيچ تحولي در جهت بهبود زندگي و معشيت مردم نکرده بلکه برعکس هر گاه فرنگيان مظاهر زندگي راحتتر را به کشور آورده اند اينها به اسم کفر با آنها مخالفت کرده اند. هيچ خدمتي به اين مردم و توده در جهت رفع ظلم و ستم حکومتهاي جائر نکرده که برعکس با توجيهات شرعي به قدرتمداران کمک نموده اند. هيچ کمکي به کسب دانش و علم و تجربيات دنياي جديد نکرده که همواره آنها را نکوهيده اند. هيچ کمکي به کسب معرفت و ايمان بر مبناي دانش و علم و يقين نکرده که همواره ايمان را به سطح ظاهر تنزل داده اند. هيچ کمکي در برابر حملات و دفع تجاوز خارجي نکرده که برعکس با سرکوب روحيه ملي گرائي در برابر اسلام خواهي باعث شکست و خيانت در جبهه داخلي شده اند. هيچ کمکي به ارتقا روحيه و عرق و فرهنگ ملي ننموده که غيرت و تعصب را فقط در مسائل ناموسي و ديني ترويج داده اند. هيچگاه براي اين مملکت و آب و خاک دل نسوزانده و درد وطن نداشته که برعکس در مواقع خطر بنام مهاجرت از کانون خطر گريخته اند. هيچگاه در برابر ظلم و ستم طغيان نکرده که برعکس به اسم تقيه و شرايط اضطرار به حيات ننگين خود ادامه داده اند. هيچگاه در مشکلات جامعه اقتدار و شجاعت از خود نشان نداده که برعکس به اسم مصلحت بسياري از فرصتهاي تاريخي اين مردم را نابود کرده اند. هيچگاه باعث انعطاف و تاثير پذيري و عامل تبادل فرهنگي با ديگر تمدنها و فرهنگها نشده که برعکس همواره آنها را با حربه تکفير و گمراهي رانده اند. هيچگاه انديشمندان و آزاديخواهان را کمک و پشتيباني ننموده که برعکس همواره آنها را با تکفير و ارتداد در جامعه تحقير کرده اند. هيچ حرکت و اقدام فرهنگي براي اين مرزوبوم نکرده که برعکس همواره فرهنگ و تمدن و تاريخ را تخطئه کرده اند. هيچگاه براي ايران و ايراني ارزشي قائل نبوده که برعکس همواره مصالح ايران و مردم را قرباني و فداي اسلام نموده اند. اگر هم در تاريخ حرکتهايي از طرف چند روحاني انجام گرفته که يا در راس و يا همراه مردم در فعاليتهاي وطن پرستانه و يا انقلابی قرار گرفته اند اين ناشي از تعلق آنها به صنف روحانيت نبوده بلکه بعلت درد وطن دوستي و انسانيت آنها بوده است. در مقابل متاسفانه تاريخ صحنه ها و لحظات خيانتبار بسياري از اين جماعت را در حق مردم و اين سرزمين بياد مي آورد که موارد اندکي از آنها بدينصورت است:
- قتل دسته جمعي دراويش و اهل تصوف (صرف نظر از عقائد و افکار ايشان) در زمان صفويه بفتوي علماي اسلامي و شيعي در اوج اقتدار روحانيت درباري شيعه  مانند شيخ لبناني بهايي و علامه مجلسي، در اين واقعه حکومت بکمک فتوي علما فرقه هاي مذهبي خود را نابود و مضمحل نمود.
- دامن زدن مکرر به اختلافات شيعه و سني در زمان صفويه و بعد از آن جهت عدم نزديکي و ايجاد ارتباط با کشور همسايه و امپراطوري مقتدر عثماني. واضح و روشن است که روحانيت به اسم حفاظت از مذهب شيعه و مخالفت با مذهب سنت در جهت خواسته هاي دولت بريتانياي کبير بهترين خدمات را در طي قرون هجدهم و نوزدهم انجام داده است.
- مبارزه با فرقه مذهبي بابيت و بهائيت به اسم گمراه بودن و ضاله بودن اين گروه. مجددا صرفنظر از کليه اعتقادات و افکار مذهب بهائيت و نظرات مختلف راجع به ايجاد و پيدايش اين فرقه، لازم بذکر است که تاريخ نشان ميدهد در ابتداي ظهور اين تفکر بسياري از روشنفکران و آزاديخواهان در جهت اعتلا و سربلندي ايران به اين تفکر پيوستند و بابيت و بهائيت عنواني شد براي سرکوبي کليه عناصر مخالف حکومت و مخالفين روحانيت.
- تحرکات خيانتبار در جريان جنگ اول ايران و روس و تحريک مردم براي شروع جنگ دوم. فريادهاي عباس ميرزا و محمد شاه در زمان از دست علمايي که ايران را بدين ورطه هولناک کشانده و باعث تحميل دو قرارداد ذلت بار گلستان و ترکمانچاي شدند در همراهي مردم در غوغا سالاري و فرياد وا اسلاماي روحانيت سرسپرده به جائي نرسيد.  
- رد پاي اين جماعت در قتل بزرگمرد تاريخ اين سرزمين يعني اميرکبير نيز کاملا مشهود است. از اولين اقدامات مرحوم ميرزا تقي خان قطع مواجب اشرافزادگان و روحانيون و جمع کردن بساط "بست نشيني" روحانيت بود و جالب اينکه صدراعظم بعد از اميرکبير که مورد وثوق کامل دربار بريتانيا بود از سلک روحانيت بود. بجاست از آنانيکه همواره امريکا را بحق بخاطر انجام کودتاي ٢٨ مرداد و سقوط حکومت مردمي مرحوم مصدق و به عقب افتادن فرايند مردم سالاري تا نيم قرن بعد محکوم مينمايند نيم نگاهي سرزنش آميز و متوقعانه نيز به عملکرد دولت بريتانيا در سرنگوني و قتل ميرزا تقي خان اميرکبير داشته باشند. 
- علماي روحانيت و شيعه ضمن همراهي کامل و تعامل دو طرفه با حکومتهاي وقت عملکرد آنها را تائيد کرده اند. ظل الله خواندن سلطان و مشروعيت بخشيدن به قدرت مطلقه سلاطين در واقع جرات هرگونه مخالفت و اعتراض به قبله عالم را از مردم سلب کرده است. ملا احمد نراقي معلم بزرگ اخلاق آخوندها و نويسنده کتاب معراج السعاده در مباحث اخلاقي در مقدمه کتاب خود طي چند صفحه با بکار بردن القابي مانند قبله عالم، قطب عالم هستي، سلطان دين پناه و هزاران مزخرفات و خذعبلات ديگر به مديحه سرائي فتحعليشاه پرداخته است. اين کار با هر انگيزه اي انجام شده باشد نشان از مشروعيت بخشي به قدرت و خودباختگي در برابر آن بوده است. سلاطين قاجار و حتي رضاشاه با تائيد صريح و ضمني علما توانستند قدرت مطلقه را کسب نمايند.
- نقش خيانتبار روحانيت در ناکامي جنبش مشروطه خواهي و به شکست رساندن آن غير قابل انکار است. مخالفتهاي حسادت آميز شيخ فضل الله و همراه و همگامي وي با دربار صرفا ناشي از ضديت و مخالفت با هر گونه نوآوري و نوانديشي و تجددگرائي بود بطوري که اصل تساوي حقوق انسانها را بسادگي با استناد به آيات قراني نفي مينمود و کلمه قبيحه آزادي را محکوم مينمود. فتوي ننگين وي در به قتل رساندن مبارزين، روزنامه نگاران و نويسندگان آن دوره ياد آور فتواهاي آخوندهای جنايتکار امروزي مانند مصباح يزدي در بقتل رساندن نويسندگان و آزاديخواهان امروز است. لازم بذکر است که همراهي و پشتيباني مرحوم بهبهاني و مرحوم طباطبائي و تائيدات آخوند خراساني از نهضت مشروطيت صرفا بخاطر اعتماد آنان به طبقه روشنفکر و نخبگان پيشرو و تحت تاثير آموزهاي مرحوم سيد جمال الدين بوده است. مرحوم طباطبائي در جائي گفته است "ما که خودمان از مشروطه چيزي نميدانستيم ولي گفتند بدنبال تاسيس عدالتخوانه هستند و ما هم حمايت کرديم". اين همراهي نيز ناشي از مراتب تعهد و علائق اين افراد به اين سرزمين و بوده و تنها مرجعيت مذهبي آنان در اين جهت باعث همراهي مردم و کمک به نهضت بوده است. به غير از اين دو بزرگوار و مرحوم آخوند خراساني که مرگ وي مشکوک است اين جماعت به هر وسيله با نهضت مشروطه مخالفت کردند و معروف است که شيخ فضل الله با خواندن کتب بهائيت بر منبر مردم را بر ضد مشروطه طلبان تهييج ميکرد. علامه نائيني نيز در ابتدا با نگارش کتاب تنبيه الامه و تنزيه المله از مشروطه حمايت ولي پس از مدتي از مخالفين شد و حتي در زمان به قدرت رسيدن رضاخان از وي تمجيد و تحسين بسياري نموده است.   
- مخالفت خيانتبار سيد حسن مدرس با جمهوري رضاخان و موج تجدد و نوآوري وي بدلايل واهي و بخاطر مخالفت با شخص رضاخان و مخالفت ذاتي با هر چه که از غرب وارد آمده بود. جمله معروفي از وي در تاريخ ثبت است که رضاخان از وي پرسيده است که "سيد از جان من چه ميخواهي؟" وي سيد در جواب گفته است "ميخواهم تو نباشي." مسلما مدرس و رضاخان از لحاظ سياسي با يکديگر بشدت مخالف بوده اند ولي اين جواب بيان کننده عمق کينه و حسادت و عداوت شخصي مدرس با رضاخان را نشان ميدهد. مسلما اگر رضاخان وظيفه خود در نابود کردن اين جماعت و رفع شر آنان از سر مردم ايران را به اتمام رسانيده بود امروز حکومت به اين فرقه نميرسيد.
- مهمترين فصل و ورق خيانتبار اين جماعت در جريان کودتاي ٢٨ مرداد و همراهي با دربار در جهت سرنگوني حکومت دکتر مصدق بوده است. مانند نهضت مشروطه اين جماعت ابتدا با مردم و بعد از نيروهاي پيشرو وارد نهضت شده ولي سهم بيشتري را طلب کرده اند. خيانت کاشاني در جهت قطع حمايت از مصدق و حمايت از کودتا و تلگراف وي و تبريک به دربار براي رفع فتنه مصدق و فرستادن نماينده خود فلسفي به نزد زاهدي داستان معروفي است که البته جزئيات و اسرار آن هنوز کاملا روشن نيست ولي آنجه که مسلم است دولت انگليس به کمک شخص کاشاني و فرقه جنايتکار فدائيان اسلام ضربه هاي مهمي به نهضت ملي نفت و حکومت ملي وارد نمود.
- در جريان انقلاب اسلامي نيز جماعت روحانيت با اينکه هيچ سهم عمده اي در شروع حرکت انقلاب نداشت ولي با استفاده از شبکه گسترده خود در سراسر کشور بسرعت بر روي امواج انقلاب سوار و در موقعيت رهبري آن قرار گرفت. لازم بذکر است که از ميان اين قشر قبل از انقلاب ١٣٥٧ تنها آقايان غفاري و سعيدي و آن هم زير شکنجه کشته شده بودند و البته تعدادي نيز در زندان و تبعيد بودند که همه آنها بخاطر طرفداري از خميني بزندان يا تبعيد افتادند. در مقابل جنبش ملي و قهري بمراتب سهم بيشتري در پيشبر حرکتهاي انقلابي داشتند. اين جماعت پس از اشغال سفارت امريکا انقلاب را با پسوند اسلامي مصادره نموده و عناصر ملي و آزاديخواه و حتي عناصر مذهبي دخيل در پيروزي را تصفيه نمودند و زمينه هاي قطع رابطه با امريکا و حمله نظامي را فراهم آوردند.
- در جريان جنگ تحميلي که ارتشيان و سپاهيان و بسيجيان و فرزندان دلير اين آب و خاک در مدت کمتر از دوسال دشمن را تا مرزهاي بين المللي به عقب راندند اين جماعت به اسم رفع فتنه در جهان باعث تداوم هشت سال جنگ و وارد نمودن صدمات انساني جبران ناپذير و بيش از صد ميليارد دلار خسارت مالي شده و بعد هم بسادگي از تمامي حرفها و ادعاهاي خود گذشته و هر چه گفته بودند را زير پا گذاشتند و شيرينی پيروزی را در کام مردم به تلخی تبديل نمودند. حتي در طول جنگ نيز آن قشر از روحانيت که مخالف ادامه جنگ و اعمال خميني بودند از ترس جان کلامي به مخالفت بر نياوردند و ظاهرا تنها کسي که از درون همين حاکميت با سياستهاي خميني به مخالفت پرداخت و هزينه سنگيني نيز پرداخت منتظري بود.
مسلما پس از فروپاشي نظام جمهوري وحشت و ترور اسلامي ابعاد فاجعه و جنايتهاي اين جماعت طي ٢۵ سال گذشته در حق ملت و مردم ايران بيشتر آشکار خواهد شد.
 ضمن نفي کاربرد هر نوع خشونت در فرايند جنبش اصلاح طلبي و انجام آن از طريق مسالمت آميز بايد خاطر نشان ساخت که بهترين راه براي مقابله با جماعت روحانيت و فرقه آخوند ريشه کن ساختن آن است. از آنجا که اين فرقه و جماعت بيماري بسيار خطرناکي را با خود حمل ميکنند که بمدت هزار و چند صد سال باعث پسرفتن جامعه ايراني شده و بعد از انقلاب نيز باعث سقوط اعتبار و عظمت ايراني در دنيا گرديده است تنها راه مقابله با آنان نابودي کامل آنها و ريشه کن نمودن آنان است. تعطيل کردن مراکز تربيتي طلاب و محدود نمودن دامنه فعاليت آنان، عدم پوشيدن لباس روحانيت و حذف ظاهر آنان و يا حداقل محدود نمودن دامنه فعاليت آنان به چند منطقه کوچک يا واتيکانيزاسيون آنان و بالاخره مجازات بدون محاکمه عاملين و روحانيت جنايتکار از اقدامات اوليه و اساسي بلافاصله بعد از پيروزي جنبش اصلاح طلبي و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي است. اين جماعت براي مجازات احتياج به محاکمه نيز ندارند زيرا وقتي از ايشان پرسيده شود چرا دستور و فتواي قتل مرحوم فروهر را صادر کردي؟ در جواب ميگويد من حکم خدا را استخراج و ابلاغ و اجرا کردم. با همين استدلال پس بهترين راه براي دادخواهي نيز مجازات نماينده خدا يعني همين جماعت است و در واقع امروز آخوند بودن خود بزرگترين جرم است.
از وظايف بسيار ضروری جنبش اصلاح طلبی عدم اتکا به پشتوانه های مذهبی جامعه و صرفا تبيين حرکت و پيشروی جنبش متکی بر آرای مردم ميباشد. جنبش اصلاح طلبي ايران مشروعيت خود را فقط و فقط از پشتيباني مردم کسب مينمايد و طلب هر گونه مشروعيت حتي از ناحيه روحانيت بظاهر آزاديخواه و پيشرو و روشنفکر خيانت در حق جنبش اصلاح طلبي است و افتادن مکرر از چاه روحانيت سنتی به چاه روحانيت مثلا روشنفکر است. هر گونه چاره طلبی و ارائه نسخه های شفابخش دردهای مردمی و مشکلات کشور بر مبنای آموزه های دينی ولو با ظاهر بسيار مترقی به معنی عقبگرد و حرکت قهقرائی جنبش مردمی خواهد بود. ملت ايران طي حکومت روحانيت در ربع قرن گذشته، مشابه تجربه تلخ دوران سياه سيصد ساله قرون وسطي اروپا را گذرانده و قابليت کامل جهت دارا بودن يک حکومت خردگرای غير ديني با تفکيک کليه مسائل حکومتی از مسائل دينی و راندن دين و اعتقادات مذهبی تا سطح اعتقادات کاملا شخصی و رعايت حرمت آن در محدوده شخصی را پيدا نموده است. مردم و جنبش اصلاح طلبي بايد يک بار و براي هميشه تکليف خود را با روحانيت و روحانيون و آخوندبازي و دخالت اين جماعت در سياست و لوث نمودن آن مانند ديانت خودشان مشخص نمايد. ضمن رعايت اصول دموکراسی، هر گونه همراهي روحانيت با جنبش اصلاح طلبي ميبايست خارج از سلک، لباس و ظاهر روحانيت و فارغ از مسائل مذهبی و تنها در چهارچوب قوانين زمينی و نه آسمانی و الهی باشد. اين فرقه مانند ميکرب و ويروس بسرعت تکثير نموده و مخدرات دينی و مذهبی را در ميان مردم گسترش ميدهند و تنها راه خلاصی از آنها ريشه کن نمودن آنها است. مرحله نخست براي نجات اين سرزمين و فرهنگ غنی ايرانی از اعتقادات، خرافات و مزخرفات هزار و چهارصد ساله مذهبي، نابودي فرقه روحانيت است. آخوند و يا روحانی اگر هم بخواهد نميتواند بر مبنای عقل و انسانيت و دنيا نگری انديشيده و مطابق دنيای امروز تحول فرهنگی نمايد. تربيت اين جماعت اينگونه بوده و در واقع default فکری و مغزی آنها بدينگونه است. مطالعه آرا و افکار حتی روشن انديشترين اين جماعت نشاندهنده تسلط تحجر فکری و قشريگری و عدم اعتماد و استفاده از خرد در جهان بينی اين جماعت است.
 از اين جماعت بهترينشان آناني هستند که مرده اند و خاک شده اند. شما اگر آخوند مرده اي را ميشناسيد تا صبح قيامت ميتوانيد در فضائل و خصائل نيکوي وي بگوييد و بنويسيدو کسی مزاحم شما نميشود. ولی در مورد آنها که زنده اند تنها با پاک شدن از اين لباس و تفکر و خروج از اين صنف و يا بعد از مرگشان و يا نابوديشان بدست مردم از آنها تعريف کنيد ولي اين تجربه دردناکی که از حکومت روحانيون نصيب شد را بخاطر داشته باشيد که تنها آخوند خوب آخوند مرده است.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه