۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

دلم برای رئال مادرید و طرفداراش سوخت ،ویوا بارسا!

بارسا 4 رئال مادرید 0 گلها: ژاوی،پدرو،داووید ویا
من جای طرفدارهای رائال بودم tv رو خاموش میکردم میرفتم میخوابیدم!
به تمام بارسایی ها هم پیشاپیش تبریک میگم.
همین!

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

بیدل شیرازی/هزاران نقش.قابل توجه ضحاک زمان

الا یا ایها الاخوان قد غرئکم الدنیا
بمال ناقل عنکم و دار تنقلوا عنها



مشو مغرور ای غافل به این یکروزۀ دنیا
که این دولت نمی ماند برای هیچکس برپا



کجا شد تخت جمشید و کجا شد تاج کیخسرو
کجا شد ملک اسکندر کجا شد حشمت دارا



نگشته چرخ بر کامی همی تا گشته این دوران
نبوده با کس این گیتی همی تا بوده این دنیا



کمی بنگر خورنق را و بر تخت سلیمان بین
که شد آن جغد را مسکن که هست این دیو را مأوا



به پیش برق خرمن سوز کی خرمن نهد عاقل
به راه سیل بنیان کن کجا مسکن کند دانا



جهان زالیست افسونگر مخور ای دل فریب او
بود خار ار نماید گل بود زهر ار دهد حلوا



به عزت اندرش ذلت به دولت اندرش مکنت
همه رنج تنش دارو همه درد سرش صهبا



ضرر در نفع او مضمر الم در لذتش مدغم
چو شهد ناب و سونومّس چو آب سرد و استسقا



ندارد غیر مشتی خاک و از نیرنگ هر ساعت
هزاران نقش بنماید یکی زشت و یکی زیبا



به عبرت گر دمی بینی دلا از دیده معنی
سراسر عاریت یابی به گیتی جمله ی اشیا



همانا خود لبی بودست گویی لعل در معدن
همانا اشک چشمی بودست این چشمه از خارا



بیان از قد موزونی کند این سرو در بستان
نشان از روی گلگونی دهد این لاله در صحرا



روایت میکند این آب جوی از دیده ی وامق
حکایت میکند این برگ گل از عارض عذرا



بسازد بید مجنون آگهت از حالت مجنون
نماید تاب سنبل واقفت از طره ی لیلا



خبر از کام فرهادت دهد در بوستان حنظل
حدیث از لعل شیرینت کند بر نخل بن خرما



همانا عاشقی بودست گویی شمع کز هجران
فرو ریزد به دامان اشک و سوزد خویش سر تا پا



غرض چرخ مشعبد را بود این شیوه کز افسون
کند نقشی نهان در خاک وزان نقشی دگر پیدا



کهن سالیست سنگین دل به خود مغرور چون جاهل
وفا و ذات او کلا حیا و چشم او حاشا



اگر در کبر فرعونی وگر در کفر نمرودی
اگر در صبر ایوبی وگر در زهد چون یحیی



نه کافر را دهد مهلت نه بر مومن کند رحمت
نه بر مسکین ببخشاید نه از شاهان کند پروا



به شوکت گر تویی کاوس و در قوت تویی رستم
چنانت بشکند از هم که سنگ و ساغر مینا



بسا شاهان مهر افسر که سرشان خانه موران
بسا خوبان مه پیکر که تنشان خاک معبر ها



به قدر از آسمان گردی شوی خاک زمین آخر
چو از خاک آمدی اول همت باید شدن آنجا



مشو بر مال خود غره مکن بر جاه خود تکیه
که این مار است و تو غافل که این چاه است و تو اعمی



کجا شد قصر فرعون و کجا شد جنت شداد
کجا شد دولت قارون کجا شد دعوت موسی



بباید رفت ناچارت از این دیر کهن آخر
اگر شاهی اگر مسکین اگر پیری اگر برنا



نماند غیر نام نیک و بد از آدمی باقی
تو خواهی باش چون ضحاک در گیتی و یا کسری



چرا در جهل ابلیسی که از گردون برانندت
به علم ادریس شو تا خود برندت زآسمان بالا



به حبسی در جهان تا کی چو بطن ماهی و یونس
قدم نه ای برادر بر فراز ماه چون عیسی



چو خواهی خفت در گوری چه خواهی خانه اعلی
چو پوشد خاک اندامت چه پوشی جامه از دیبا



چرا روزی دو زیب تن لعاب کرم قز سازی
تو را کت روزگاری کرم خواهد خورد این اعضا



پی یک جرعه آب و لقمه ای نان تا به کی گردی
گهی سر گشته در هامون گهی لب تشنه در دریا



بهل این آب شور و نان تلخ از کف که تا یابی
شراب از چشمه ی کوثر طعام از شاخه طوبا



مکن کاری که باز آرد پشیمانی و بدبختی
نمیدانی تو چون کامروز خواهی رفت یا فردا



دو چیز آید به کار کس درین محنت سرا بشنو
بکای سبط پیغمبر ولای والی والا



حسین و باب او حیدر شهنشاه غظنفرفر
وصی شافع محشر ولی خالق یکتا



ولی حبه ی خبه قسیم النار و الجنت
امام الانس و الجنه امیر یثرب و بطحا



مدینه علم حق را در سفینه نخج را لنگر
به قدر از عرش بالا تر علی عالی اعلا



به صولت شیر یزدانی به قدرت دست سبحانی
به عزت رازق خلق و به حکمت خالق اشیا



نبی را ابن عم و دین حق را حافظ و حامی
خدا را بنده و بر جز خداوند جهان مولا



مگر بهر وجود او نشد موجود این عالم
نبودی گر ز بود او نبد این آسمان برپا



نخستین آفرینش نور پاک اوست در معنی
به صورت گر چه آخر بود و اول آدم و حوا



کنندش گر پرستش همچو یزدان جای آن دارد
که آثار خدایی جمله از ذاتش بود پیدا



چنان بگسسته از ممکن که نبود جای استفهام
چنان پیوسته با واجب که ممکن نیست استثنا



بود یک جلوه از واجب درین مرآت امکانی
نهان خورشید ذات از خلق وزآن نور علی پیدا



گهی عرشست و گه کرسی گهی لوح و قلم باشد
گهی آدم گهی خاتم گهی موسی گهی عیسی



هم او مخلوق و هم خالق هم او مرزوق و هم رازق
هم او معشوق و هم عاشق هم او عبد و هم او مولا



هو الاول هو الاخر هو الظاهر هو الباطن
به صورت مفخر آدم به معنی مظهر اسما



بود دست خدا و پشت دین و جان پیغمبر
بود نور مبین و وجه حق و آیت کبرا



فروغی باشد از نور جمالش مهر تابنده
غباری باشد از قصر جلالش گنبد خضرا



بود یک شعله از تیران قهرش آتش دوزخ
بود یک ذره از خورشید لطفش جنت الماوا



بشست از آب ایمان رجس کفر از جبهه عالم
ببرد از تیغ رخشان ظلمت شرک از دل دنیا



جهان را پاک تیغش کرد یکسر هر چه از کافر
حرم را دست او برداشت جمله هر چه از بتها



شگفتی نیست گر حیدر به امر خالق اکبر
نهد بر دوش پیغمبر برای بت شکستن پا



خداوند جهانرا چون علی شد مظهر قدرت
چه فرق ار دست بر کتفش نهد یا پا نهد آنجا



به نسبت غیر داور را چو جان پاک هست و تن
به قربت مر پیمبر را چو هارونست با موسی



شعاعی باشد از نور جبین شیعیان او
شرار وادی ایمن شعاع شعله سینا



سخن گر چه بلند آمد ولی ماحشر اگر گویم
ز عرش آواز میاید که آمنا و صدقنا



همانا گفته اندر مدح او این شعر را شاعر
همانا گفته اندر وصف او این بیت را دانا



به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را
اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها



خرد را نیست آن مایه که سنجد پایه ی قدرش
که وهمست اندرآن واله که عقلست اندراین شیدا



نگنجد در لباس لفظ معنی جلال او
که این ذره ست و آن خورشید این قطره ست و آن دریا



حدیث وصف او بیحد زبان نطق من الکن
مقال دیگرم باید که تا مدحش کنم انشا



ز خالق پست تر در قدر و از مخلوق بالا تر
نباشد بیش از این دیگر زبان نطق را یارا



کجا ممکن تواند گفت و بعث ذات واجب را
که آن نورست و این ظلمت آن دونست و این والا



به وصف ما سیه روزان چه حاجت ذات پاکش را
که ما پابست فقر و او بود سرگرم استغنا



چگویم در حق پورش که شد در راه حق کشته
کند تا در جهان احیا دوباره ملت آبا



همین بس کاحمدش جد است و باب او علی آمد
حسن او را برادر باشد و مادر بود زهرا



بود تا در نشیب خاک تیره آتش دوزخ
بود تا بر فراز مهر روشن جنت الماوا



ولی اش را مکان بادا فراز مهر تابنده
عدویش را مقر بادا نشیب تودۀ غبرا



اگر مهرش به دل داری به قدر ذره ای بیدل
مترس از آتش دوزخ اگر گبری اگر ترسا

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

برنامه پارازیت :شخصیت خوب هفته میر حسین موسوی...

شخصیت خوب هفته میر حسین موسوی چون جیگر داره اندازه اتاق 3*4 چون علرغم اینهمه قولدرو پلدرم های اژهای پیامش رو داد و مملکت به دست فرعون های زمانه.../شخصیت بد هفته هم مموتی چون حق خدیجه آزاد رو پایمال کرد...
لینک دانلود:
http://www.voanews.com/persian/programs/tv/92784314.html

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

بابا ، یکی جلوی خدای محمد رو بگیره!(در آستانه ۲۵ نوامبر روز جهانی مقابله با خشونت علیه زنان)

مولا علی (ع) می فرمایند : من و فاطمه به محضر مبارک رسول خدا (ص) مشرف شدیم و او را در حالی که شدیدا گریه میکرد مشاهده نمودیم به او گفتم : پدر و مادرم به فدایت ، چه چیزی شما را به گریه واداشته است ؟ حضرت فرمود : ای علی در شب معراج که به آسمان رفتم ، زنان امت خود را در عذاب شدید دیدم به طوری که آنها را نشناختم . از همین رو برای آنچه از شدت عذاب آنها دیدم گریان هستم بعد فرمود :

1-زنی را دیدم که او را به موهایش آویزان کرده بودند ، و مغز سرش می جوشید.

2-زنی را دیدم که به زبانش آویزان بود ، و حمیم در حلق او می ریختند.

3-زنی را دیدم که گوشت بدنش را می خورد و آتش از زیر آن زبانه می کشید.

4-زنی را دیدم که دو پایش به دستهایش بسته و بر او مارها و عقربها مسلط بودند.

5-زنی را دیدم که به دو پستانش آویزان شده بود.

6-زنی را دیدم کر و کور و لال ، در حالی که در تابوتی از آتش ، مغز سرش از دماغش خارج میشد و بدن او به صورت جذام و برص می بود.

7-زنی را دیدم که به دو پایش آویزان کرده اند ، در حالی که در تنوری از آتش بود.

8-زنی را دیدم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به وسیله قیچیهائی از آتش جدا می کردند.

9-زنی را دیدم که صورت و دستهایش آتش گرفته ، در حالی که روده هایش را میخورد.

10-زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدن او بدن الاغ ، و بر او هزار هزار انواع عذاب بود.

11-زنی دیدم به صورت سگ که آتش از عقب او خارج میشد و ملائکه با گرز آهنین از آتش بر سر و بدنش می کوبند.

بعد حضرت فاطمه (س) خطاب به پدر بزرگوارش فرمود : به من بگو که این زنان عمل و روششان چه بود که خداوند چنین عذابی را برای آنان مقرر فرموده است ؟

رسول خدا (ص) فرمود :

آن زنی که او را به موهایش آویزان کرده بودند ، برای این بود که موهایش را از مردان نامحرم نمی پوشانید.

آن زنی که به زبانش آویزان بود ، برای این بود که شوهرش را با زبانش اذیت میکرد.

اما آن زنی که گوشت بدنش را می خورد ، بدنش را برای مردم زینت میکرد.

آن زنی که به پاهایش آویزان بود برای اینکه از خانه بدون اجازه شوهرش خارج میشد.

اما آن زنی که به دو پستانش آویزان بود ، از همبستر شدن با شوهرش خود داری میکرد.

آن زنی که پاهایش به دستهایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند ، برای اینکه از آبی که نجس و آلوده بود برای وضوء و شست وشوی استفاده می کرده و رعایت پاکی و نجسی را نمی نموده است. و همچنین با لباس نجس و کثیف بوده و پس از جنابت و حیض غسل انجام نمی کرد و در نمازش سستی میکرد.

اما آن زنی که کر و لال بود از راه زنا بچه دار میشد و به شوهرش نسبت می داد.

آن زنی که صورت و بدنش را با قیچی جدا می کردند ، خود را بر مردان عرضه میکرد.

اما آن زنی که صورت و بدنش می سوخت ، در حالی که روده هایش را می خورد برای اینکه واسطه عمل منافی عفت بود.

آن زنی که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود سخن چین و دروغگو بود.

آن زنی که بصورت سگ بود به خاطر آنکه در دنیا آوازه خوان و حسود بود.

آنگاه رسول خدا (ص) فرمود : وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند ، و سعادتمند آن زنی است که شوهرش از او راضی باشد.

عیون الاخبار الرضا جلد 1 صفحه 249  ، بحارالانوار جلد 103 صفحه

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

ترجمه آيه ۳۴ سوره النساء ، توهین به مقام زنان و واکنش احتمالی بالاترین

یکی از آیه های مورد بحث آیه 34 سوره نسا هست که در آن مردان را مسلط ر زنان معرفی می کنه و به انها اجازه کتک زدن زنان را می دهد.ابتدا متن و ترجمه آیه مورد نظر: " الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا" "مردان بايد بر زنان مسلط باشند چرا كه خداوند بعضى از انسانها را بر بعضى ديگر برترى بخشيده است، و نيز از آن روى كه مردان از اموال خويش [براى زنان‏] خرج مى‏كنند، زنان شايسته آنانند كه مطيع و در غیبت شوهران حافظ منافعآنها باشند، و زنانى كه از نافرمانيشان نگرانيد، بايد نصيحتشان كنيد و [سپس‏] در خوابگاهها از آنان دورى كنيد [و سپس اگر لازم افتاد] آنان را کتک بزنید آنگاه اگر از شما اطاعت كردند، ديگر حق هیچ گونه ستم ندارید و خداوند بلندمرتبه بزرگوار است‏"
با توجه به قانون جدید بالاترین و حذف لینکهای توهن آمیز از صفحه اول تصمیم احتمالی بالاترین را درباره این لینک که توهین مستقیم و اجحاف در حقوق نیمی از جامعه می باشد را چگونه ارزیابی میکنید؟

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

ندانستن و نا‌ آگاهی‌ عیب است/خطبه عقد و ازدواج بزبان عربی توهين بزرگی به شخصيت زن ميباشد

ندانستن و نا‌ آگاهی‌ عیب است


صد‌ها سال است که آداب و رسومی را ندانسته اجرا می‌کنیم
غافل از آنکه به علت نا‌ آگاهی‌ به خودمان توهین می‌کنیم


توهین ایرانی‌ به خود خواسته اعراب پس از تسلط ۱۴۰۰ سال پیش آنهاست


تحقیق زیر اهانت به اعتقادات نیست
ولی‌ بهتر است بخوانیم و آگاه شویم
اسیر تعصبات نباشیم و اگر از ما گذشته
حداقل به فرزندان و نسل آینده مملکت خود
آگاهی‌ لازم را بدهیم و آنگاه انتخاب را به عهده خودشان بگذاریم


شاد باشید

 
                                                    
                                                      


 خطبه عقد و ازدواج بزبان عربی توهين بزرگی به شخصيت زن ميباشد که بر اثر عدم آگاهی و آُشنايی ما بزبان عربی سالهاست مورد استفاده قرار گرفته است. در پی تازش تازيان به ايران پس از وفات پيامبر اسلام دختران و زنان ما بعنوان غنيمت جنگی و با نام کنيز و با توجيه قرآنی "ما ملکت ايمانکم" مورد تجاوز اعراب قرار مي‌گرفته اند و پس از استفاده نخست خودشان، آن عزيزان را با دريافت وجهی به عقد ديگران در می آورده اند که تعيين مبلغ در ازدواج نيز از همين شيوه بد تازی آمده است. بدين رو در خطبه عقد تازی، از دو واژه انکحتک و زوجتک استفاده ميشود که انکحت از نکح می آيد و نکح يعنی گاوی و يا شتری سوار شتر ديگری شدن و با او کار جنسی انجام دادن / **(    سو را خ  کرد ن  )**  . و آنگاه که ملا ميگويد "انکحتک و زوجتک لموکلی" يعنی من چنين کاری را بوکالت موکلم انجام دادم زيرا واژه زوج نيز يعنی جفت شدن و آن کار را انجام دادن 
            
                              
من که امروز ميخواهم اين مسئله را بنويسم و شرح بدهم شرمنده ام و نميتوانم بيش از اين اين مسئله را باز ککارنم حالا شما در نظر بگيريد که چهارده قرن است پدران و مادران ما را با اين واژه های توهين آميز عقد کرده اند. اصلا چرا بايد در بهترين لحظه زندگی يک زن و مرد از واژه های زشت جفت شدن و سوار هم شدن استفاده کرد آن هم کسی ديگر اين کار را بوکالت انجام بدهد

توجه به تاريخ و پيشينه خود
بنا بر آماري كه اخير در ايران منتشر شده است كتابهاي تاريخي كه در ايران چاپ و پخش ميشود حدود 40 درصد از بازار كتاب را به خود اختصاص داده است. يعني ايرانيان توجه بسيار بالا و بزرگي به تاريخ و پيشينه و گذشته خود داشته و جستجوگر شناخت گذشته خود مي‌باشند!  هرچند در سالهاي نخست انقلاب كتابهاي ديني و بويژه اسلامي خريداران بسياري داشت (و پس ا زچندي دهها سازمان و تشكيلات ديني و دولتي هزاران هزار كتاب را از تاريخ اسلام و غيره چاپ كرده و بطور رايگان در اختيار مردم داخل وخارج ازكشور قراردادند) اما خيلي زود مردم بسوي تاريخ گذشته خود روي آورده‌اند! جدا از كتاب‌هاي باستاني، كتابهاي بسياري در خصوص تاريخ و تحليل و نقد و تفسير مسائل اسلامي بودند كه از زبانهاي ديگر بويژه عربي ترجمه شدند كه نسبت به جو صددرصد شيعي سالهاي قبل، مردم با افكار و آراء مختلفي دررابطه با اسلام نيز آشنا شدند.
 
نام‌هاي ايراني
همراه و همزمان با اين توجه ويژه به تاريخ كهن، ايراني انديشيدن و نام ايراني برگزيدن نيز از سالهاي 60 در ايران رشد كرد. بگونه‌اي كه اينك حدود 45 درصد نامهايي كه هموطنانمان در داخل كشور براي فرزندان خود انتخاب ميكنند صددرصد ايراني است. ودرصد نامهاي ايراني درخارج از كشور به 65 درصد ميرسد!
 
 بالارفتن رشد فكري مردمان ما طي اين سالهاي اخير و تحميل فراگيري زبان عربي در مدارس جمهوري اسلامي موجب شد تا هموطنان ما به ريشه و معني برخي از نامهاي غيرايراني پي‌برده وتلاش كنند تا هر چه بيشتر از نامهاي زيبا وپرمعناي ايراني بهره ببرند و واقعاً طي قرنها نياكان ما بخاطر آگاه نبودن از معني‌هاي برخي از نامها، شايد ستمي تاريخي به فرزندان خود ميكرده‌اند. البته چون زبان عربي زبان مادري مردم ما نبوده است و هجوم بيگانه موجب شده بود تاخودآگاه برخي از واژه‌ها و نامهاي نادرست بر تاريخ و فرهنگ و جوامع و خانواده‌هاي ما تحميل شود! 
مثلاً غلام نامي است  و يا شايد بهتر باشد بگوييم پيشوند برخي از نامهايي است كه هرگز در زبان عربي از آن استفاده نمي شود. اما غلامعلي و غلامحسين و غيره درميان ما ايرانيان بسيار رايج بوده است
 
من بسياري از كشورهاي عربي را گشته‌ام!! دوستان بسياري دارم كه از كشورهاي عربي هستند و هرگز يك عنصر عرب را نديده‌ام كه اورا غلام بنامند!  و اين بدين خاطر است كه اعراب معني غلام را مي‌دانند و ما نمي‌دانسته‌ايم. غلام از ريشه غلم مي‌آيد كه به معناي بهره‌وري جنسي است! و غلام به پسربچه‌هايي مي‌گفتند كه اعراب از آنها استفاده جنسي مي‌نموده‌اند! بغلط به ما گفته‌بودند كه غلام يعني نوكر وبرده و بنده! درصورتيكه درزبان عربي، عبد ميشود برده و نوكر را خادم ميگويند! غلام وكنيز همطراز و همراهند!!  از كنيزان نيز بهره جنسي وخانگي مي‌برده‌اند و از غلام بچه ها نيز!!  بسياري از نامهاي عربي كه درميان ما ايرانيان رايج است درميان اعراب اصيل (عربستان سعودي، كشورهاي خليج فارس..) ابداً متداول نيست!
 
 هرچند امكان دارد كه اين نامها درميان شيعيان مورد استفاده قرار بگيرد. آنهم بعنوان عشق وتعصب ويژه‌اي كه نسبت به برخي از شخصيتهاي تاريخ اسلام داشته ودارند. اما بدون شك اگر پدرومادري باريشه  اين گونه نامها ومعناي آنها آشنايي ميداشته‌اند هرگز نامهاي نازيبا را بعشق شخصيت هاي تاريخي برروي فرزندان خود نمي‌نهادند.  با هم به معني چندنام نگاهي مي‌اندازيم كه نتيجه سالها پژوهش و كنكاش مي‌باشد
 
نام‌هاي زنانه
ام كلثوم: ام يعني مادر و كلثوم به فرزند خيكي و چاق اطلاق ميشود
حفصه: هسته خرما و يا زن سياه و زشت
خديجه: به سقط جنين شتر ميگويند
بتول: زني كه هوس مرد و همخوابگي دارد
سميه: از سم مي آيد و به اندازه زهري كه در چيزي باشد ميگويند
سكينه: كه مسكين نيز با اين نام هم خانواده مي‌باشد. به بانوي گدا و خوار و بيچاره ميگويند
رقيه: كه از ريشه رق مي‌آيد، به معناي افسون و جادو و نيرنگ است
عذرا: به هرآن چيزي كه سوراخ نشده باشد ميگويند
 
نام‌هاي مردانه
جعفر: ماده شتري كه شير بسيار داشته باشد
ذبيح: به هرچارپايي كه گلويش را ببرند ميگويند. ذبح شده يعني گلو بريده
باقر: كه از خانواده بقره مي‌باشد به گاو نر چاق ميگويند و اعراب جاهلي به كسي كه خيلي چيز مي‌فهميده است نيز ميگفته باقرالعلوم يعني طرف همچون گاو چيز ميداند
عباس: از عبس مي‌آيد به معناي اخمو، ترشرو، ترسناك و بدخو
عثمان: بچه مار
 كاظم: از كظم مي‌آيد و به معناي لال بودن، گنگ و بي‌زبان و خاموش
هاشم: به نان فروش دوره‌گرد مي‌گفته اند
حيدر: اين نام مخلوطي است از عربي و پارسي، حي يعني زنده و در يعني دريدن! حيدر به كسي گفته اند كه انسانها را زنده زنده پاره ميكرده است
صغري: كوچك و پست و اصغر نيز از همين خانواده و ريشه صغرا است. به معناي كوچكتر
 
سيد (آقا) و سيدي (آقايي) البته نامهاي ديگري چون كلب‌علي، كلب‌حسين و غيره نيز رايج بوده است كه كلب يعني سگ و كلب علي يعني سگ علي و سك حسين و غيره.
اينها نمونه اندكي بود ازمعني برخي از نامهاي تازي كه درميان ما ايرانيان قرنها رايج است. ما كمتر از معني آنها آگاه بوده ايم و كلاً اين گونه نامها براي هرعنصر ايراني نوعي توهين وتحقير بوده است. همچنانكه درقرنهاي نخست هجوم تازيان به ايران، ما را برده و موالي ميخواندند و خودشان را مولا!
 
براساس همين تفكر و انديشه بودكه نامهاي نازيباي عربي را نيز برما تحميل كردند! همچنانكه با رايج نمودن واژه و لقب و يا عنوان آقا كه عربي آن ميشود سيد!! به طور غلط به ما فهماندند كه سيد بودن يعني نواده پيامبر اسلام بودن! يك پنجم درآمد هر ايراني نيز در بست بايد دراختيار تازيان قرار بگيرد و چون سيد بودن يك برتري اجتماعي و اقتصادي را از آن دارنده اين عنوان ميكرد، تعداد سيدها نيز در تاريخ ما فراوان شد و تا به امروز برجاي مانده است. وكلاً نوعي تبعيض اجتماعي ميان تازي و ايراني برعنصر آزاده ايراني تحميل شده است!
 
دررابطه با نادرست بودن نسبت اين همه سيدها با پيامبر اسلام و نوادگان دختري ايشان (فرزندان فاطمه) اخيراً در ايران تحقيقاتي بعمل امده است كه دفتر ولايت فقيه از انتشار آن جلوگيري نموده است. در اين پژوهش آمده است كه كلاً پيامبر اسلام پسري نداشت كه بعنوان وارث ايشان تداوم بخش نسل ايشان باشد! خانم فاطمه همسر امام علي مادر امام حسين و امام حسن بوده‌اند. امروزه تبار امام حسن را طباطبايي ميخوانند و تبار امام  حسين را حسيني. ثابت شده ست كه ريشه بسياري از اين خانواده‌ها به مدينه و فرزندان فاطمه نمي‌رسد.درهمين پژوهش و تحقيق تاريخي آمده است كه سيدهاي بسياري باعنوان موسوي هستند كه گفته ميشود نوادگان امام موسي كاظم مي‌باشند. چنانچه درتاريخ آمده است و همه مورخين نيز آنرا گواهي كرده‌اند، امام موسي هرگز همسري دائمي و عقدي نداشته است. زيرا ايشان از جواني به زندان رفته است و درزندان نيز چشم از جهان فروبسته است.
 
در اين پژوهش آمده است كه بسياري از ثروتمندان و روساي قبايل و زورمندان وفرماندهان سپاه خود را سيد خوانده گواهي‌نامه‌هايي را نيز تدوين نموده‌اند تا اولاً از موالي بودن به مولا شدن ترقي پيدا كنند و هم از عدم پرداخت خمس كه يك پنجم درآمد بوده است بهره‌مند شوند و از آن سو يك پنجم درآمد ديگر ايرانيان را نيز از آن خود سازند.
 
كعبه
ايران در زمان هخامنشيان بر بيش از 120 كشور جهان حاكم بود.  مصر، عربستان، يمن از جمله اين كشورها بودند. كعبه آتشكده ايست بنام خانه كيوان كه درزمان هخامنشيان بنا شده است.  كعبه زرتشت درنقش رستم كه شبيه كعبه مكه «خانه كيوان» ميباشد بهترين نمونه ايراني بودن كعبه مكه ميباشد
 
 
سخنان كوتاه، چرا غ راه « اين وصيت من است!»  ازسياوش اوستا
اهورامزدا خداي دانا، توانا و مهربان انسان است.آري معمار بزرگ هستي « خداوند» « اهورمزدا» و .. وجود دارد، اما فراتر و يا فروتر از آن هرچه بگويند دكاني براي كاسبي و يا افسانه‌اي بيش نيست!  اهورامزدا نه اهريمن را آفريده است ونه آتش جهنمي را براي ما فراهم آورده است. تمامي كتب وگفته‌هاي ديني جهان را به سه سخن:  نيكي در پندار، گفتار و كردار نيك بفروش.
خداوند هيچ نيازي به انسان ندارد انسان ازنگاه رواني نيازمند خداوند است
خداوند بزرگ اوستا، شكنجه گر نيست
مشورت با بانوان نيكو است هرنسلي آگاهتر از نسل پيش است
دشمن دانا ا زدوست نادان بهتراست
تن را با ورزش و روان را با دانش پرورش دهيد
 نابخردان خودرا داناترين و بزرگترين و برترينها ميدانند
خردمندان خودرا در برابر هستي و ناشناخته‌هايش كوچك ميدانند
 نصيحت دشمن را مپذير اما بخوبي گوش كن
خردمندان نميجنگند! گفتگو ميكنند
گفتگو نمودن با رقيب و دشمن برتر از جنگيدن است
ميان خدا و انسان هيچ واسطه‌اي نيست
خداوند عادل آنست كه در ميان ميلياردها انسان،كس ويا كساني را بعنوان بهترين برنگزيند
خداوند عادل آنست كه درميان زبانهاي جهان، زبان خاصي را بعنوان برترين معرفي نكند
خداوند بيكار وبازيگر نيست تا براي نشست و برخاست و روابط خانوادگي مردم مرتب پيام و بيانيه نازل كند